گویند در این برهه ، فرهنگ و ادب مرده
روی لغت مومن ، خطی محدب خورده
هرکس سر هر سفره ، یک شیشه عرق برده
هی فحش به این دولت ، پیک پیک عرق خورده
این حال اسفناکش باشد به خفا عهده
لایعقل و مجنون وار ، زنده چه بسا مرده
...
افتاده ز جبر اینجا، گربه! تو بگو ایران
ریشاند همه اینجا، موشن! تو بگو شیران
این جبر من است یا جهل؟
سخت است بسی یا سهل؟
در هیئت زیرکها ، بی دین و خدا باور
چون قرین سَیاسان ، مومن و هُدا کافر
...
در هر بدنی عشق است، یابش تو اگر تانی
سخت از بسی این راه، بابش تو اگر دانی
این قوهی تفویضت پیروز به هر جبر است
این راه دراز است مرد ، محتاجِ به سر صبر است
در عشق پر از شادیست ، صد نور به هر قبر است
رحمت چو نم باران ، لعنت به هر چتر است
...
محتاج خم ابرو ، در پشت دلت در صف
مهرداد در این برهه ، مهری ندهی از کف
...